حلقه صالحین پایگاه شهید چمران

حلقه صالحین پایگاه شهید چمران

حلقه صالحین پایگاه شهید چمران

حلقه صالحین پایگاه شهید چمران

حلقه صالحین پایگاه شهید چمران

حلقه شجره طیبه صالحین-- پایگاه شهید چمران - شهرستان چناران

مقام معظم رهبری :
این حلقه های «صالحین»، از کارهاى بسیار خوب و برجسته است و در طریق همین تکمیل بسیج قرار دارد که ان‌شاءالله روز به روز باید آن را کاملتر کرد. کیفیتها باید بالا برود؛ البته کیفیت بر کمیّت ترجیح دارد، لکن کمیّتِ با کیفیت هم داراى اهمیت است؛ یعنى گسترش سطحى و عرضى همراه با عمق‌یابى، هر دو باید مورد توجه قرار بگیرد. امروز دنیاى اسلام محتاج این حرکت بسیجى است.

آدرس جدید سایت : http://www.salehin-chenaran.ir

چهارشنبه, ۱۰ دی ۹۳، ۱۶:۲۹

زندگی نامه سردار شهید حسن‌ انفرادی

70

فرمانده گردان یدالله تیپ ۲۱ امام رضا(ع) (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

حاج امیر انفرادی کشاورز ساده و صمیمی روستای حسن آباد ، در نهمین روز مهر ماه ۱۳۳۹ ه ش چشمش به تولد سومین فرزندش روشن شد .این نوزاد را حسن نامیدند تا خلق و خوی نیکویش در تمام دوران زندگی همواره دیگران را به صلح دعوت کند .

 

نان حلال پدر و تقید مادر برای تربیت هر چه بهتر حسن موجب شد، روز به روز عشق به کلام حق و اهل بیت در وجودش ریشه بدواند ، اهتمام پدر به مسئله تربیت حسن به گونه ای بود که علی رغم اهمیتی که به تحصیل فرزند می داد به علت آنکه معلم مدرسه جوانی لاابالی در لباس سپاه دانش بود ، حسن را از ادامه تحصیل باز داشت و این شد که حسن تحصیل را نیمه کاره رها کرد و در مغازه خیاطی مشغول به کار شد .

 

وی سالهای کودکی و نوجوانی را به علت بیماری مادر و سپس فوت او تحت سرپرستی برادر بزرگ خود بسر برد و بدین ترتیب از سال ۵۱ در سن ۱۲ سالگی با روستا خداحافظی کرد و به شهر آمد . حضورش در شهر، راحت طلبی شهر را به او انتقال نداد .

 

حسن با همان روحیه مسئولیت پذیری در شهر به شغل خیاطی مشغول شد ؛ دراین بین دوران ابتدایی را در یکی از مدارس شبانه شهر مشهد به اتمام رساند .زندگی با پستی و بلندی های فراوانش روحیه غیرتمندی و همت والا را در نهاد حسن ایجاد کرد و او زودتر از هم سن و سالانش مرد زندگی شد ،

 

هفده سال بیشتر نداشت که تصمیم به ازدواج گرفت . خانواده دختر در ابتدا مخالفت می کردند و بعد که اصرار فراوان حسن را به ازدواج دخترشان دیدند ، شرطی در پیش پایش گذاشتند شاید محض امتحان می خواستند این نوجوان غیرتمند را بسنجند .

 

حسن برای اجابت خواسته خانواده دختر برای کار به تهران رفت و حدود دو سال با کار مدام توانست به خواسته اش برسد . بالاخره این ازدواج سر گرفت ، حاصل این پیوند ۳ دختر و ۲ پسر است که از حسن به یادگار مانده است .

 

اوج ابتزال و فساد ناشی از حکومت باطل بر جامعه نتوانست او را همراه این تباهی کند و حسن در همان صفا و صداقت روستای حسن آباد روز به روز پله های کمال را می پیمود تا زمانی که در ردیف مبارزین انقلابی قرار گرفت .پخش اعلامیه های امام و تشکیل جلسات در مسجد سورنچی به مسئولیت امام جماعت مسجد او را هر چه بیشتر در این راه ثابت قدم نمود .

 

همسرش می گوید :او در همان حال و هوای جوانی علاقه زیادی به موهایش داشت اما یک روز وقتی به خانه برگشت با تعجب دیدم تمام موهای خود را تراشیده است ، وقتی حیرتم را دید در جواب گفت :برای همرنگ شدن با سربازان فراری به دستور امام موهایم را تراشیدم . حسن اولین قدمها را برای رهیدن از وابستگی ها در راه عشق برداشته بود .

 

قدمهایی که رفته رفته به گامهای بلندی تبدیل شد ، استقامت حسن بر راه آنچنان بود که با اینکه بارها با قمه تهدید شده و گاه منافقین با نامه قصد داشتند او را از ادامه راه منصرف کنند ، وی هرگز قدمی به عقب بر نگشت .

 

حسن اختیار خود را به عشق سپرده بود و همین عشق او را با سرعت به مقصود می رساند . تشکیل بسیج در چناران گام دیگری بود که حسن در این راه برداشت و با شروع غائله کردستان بوی گیسوی محبوب، او را به ارتفاعات آن دیار فرا خواند تا جانبازی کند و پله پله به حق نزدیک تر شود. او به همراه شهید کاوه مدتی را در این سنگر به مبارزه پرداخت و حلاوت این مبارزه آن چنان در دلش نشست که مغازه خیاطی خود را تعطیل کرد و از سبز پوشان پاسدار شد .

 

با آغاز جنگ تحمیلی باز فرصتی دست داد تا حسن در امتحانی دیگر گرد تعلقات را هر چه بیشتر از دل بزداید ، حضور او در جبهه مستمر بود مگر زمانی که برای جذب نیرو چند روزی را به مشهد می آمد. نیروهای گردان ید الله را که خود فرمانده اش بود دور هم جمع می کرد و کاروانی از بسیجیان به راه می انداخت و باز به سمت جبهه برمی گشت .

 

او در عرصه نبرد بارها به سختی مجروح شد . اما پس از چند روز دوباره با همان حال در جبهه حضور پیدا کرد .تواضع حسن ؛مهربانیش ، صفا و صداقتش ارزشهایی بود که همگان را گرد شمع وجودش جمع می کرد .بچه های رزمنده هنوز با گذشت سالیان ، باز هم شبهای عملیات ، وقت دعای کمیل و عاشقی را بی او در خاطر نمی آوردند .

 

آنان فرمانده مداحشان را که با همه صلابت با شنیدن نام زهرا (ع) دلش به ملکوت متصل می شد، در غفلت زمانه از یاد نبرده اند . او نیز اهمیت زیادی به نیروهایش می داد ، این جمله حسن زبانزد دوستان اوست که عرق بیشتری بریزیم تا خون کمتری بدهیم و در کنار همه این مسائل گاه بچه های گردانش را جمع می کرد و برایشان حرف می زد ، سعی داشت آنان را هر چه بیشتر با معنویت پیوند دهد و البته همین پیوند بود که گردان ید الله همیشه خطر را به جان می خرید ، خط شکن بود و پیش قدم .سخت ترین و دشوار ترین عملیات داوطلبانه بر دوش این گردان گذاشته می شد و به قول فرماندهی لشگر و گردان ید الله نیروهایش نیز یدالهی بود .

 

این همه خوبی مخصوص جبهه نبود ، او را از زبان همسرش که بشنوی می گوید :حسن در خانه دوست و کمک کارم بود ، بسیاری از کارهای خانه را بر دوش می گرفت تا من در مدت حضور او در خانه استراحتی کرده باشم .

 

حسن چند ماه قبل از شهادت ، خبر از ولادت دختری داده بود که بعد از شهادتش به دنیا می آید و بنا به سفارش خود او، نامش را فاطمه می گذاشتند . اگر چه او رهیده بود اما شهادت برادر کوچکش آن چنان موجی در روحش ایجاد کرد که دیگر تاب ماندن در زمین خاکی را نداشت و در آخرین وداع این نکته را به همسرش یادآور شد که این آخرین دیدار است و این رفتن بازگشتی در بر ندارد .

 

همرزمش می گوید شبهای عملیات کربلای ۵ ، آخرین سحرگاه زندگی حسن او بعد از نماز صبح بر سر سجاده به تفکر نشسته بود. در جواب سوال من که علت را جویا شدم، گفت :خوابی دیده ام ، من شهید خواهم شد وعده وصال داده شده بود و هر چه به لحظه موعود نزدیکتر می شد، چهره اش متفکرانه تر به نظر می رسید .آخرین لحظات او دیگر با کسی صحبت نمی کرد مگر به ضرورت ،آفتاب تا ساعتی دیگر غروب می کرد. صدای هواپیماهای دشمن در پی آن صدای مهیب انفجار در نزدیکی چادر فرماندهی همرزمانش را مضطرب ساخت ، به جستجویش از سنگر بیرون آمدند ،

 

حسن لحظاتی قبل برای شرکت در جلسه ای سنگر را ترک کرده بود و حالا همه نگرانش بودند ، پس از فرو نشستن گرد و خاک پیکر بی جان او روی زمین نمایان شد ، ترکشی به سرش اصابت کرده بود .

 

حسن پس از عمری بال و پر زن در هوای دوست در بعد از ظهر بیست و یکم دی ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه به وصال نائل گردید . پیکر پاکش در بهشت زینب شهرستان چناران به خاک سپرده شد و راهش منتظر قدمهای من و توست .

 

وصیت نامه سردار شهید حسن انفردای:

پیامم به امت حزب الله صبر و استقامت در راه خدا است .پیامم به مسئولین این است که از تفرقه در بین صفوف مسلمین احتراز نمایند و سعی داشته باشند خدمت خود را خالص برای خدا انجام دهند که در غیر این صورت بیچاره دنیا و آخرت خواهند بود .هرگز دوست ندارم مخالفان آشکار انقلاب در مراسم و مجالسی که به نام اینجانب برگزار می شود و نیز در تشییع جنازه ام شرکت کنند .


7172737475

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی